فاطمه باهریفاطمه باهری، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

فاطمه، فصلی تازه

"اللهم صل على فاطمة و ابیها وبعلها و بنیها والسر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک"


واکنش ها

اگه خدایی نکرده کسی حرف نامربوطی جلو فاطمه خانوم بزنه... در هنگام دیدن فوتبال صحنه حساس... تعجب و خوشحالی! ...   ...
3 مرداد 1393

تولد چهار ماهگی

مبارکههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه ما که کلا اون شب خواب بودیم. مامان بابامون خودشون کیک درست کردن و  خودشون خوردن و کیف کردن. به نام ما و به کام اونا! اما عیبی نداره بزرگ که شدم خودم همه کیکمو تهنایی می خورم! ...
3 مرداد 1393

حمایت از کودکان معصوم...

امروز فاطمه خانوم هم در حرکتی خودجوش در صحنه اومد و همصدا با مردم دنیا شعار حمایت از کودکان مظلوم رو فریاد زد.(البته خبرهای ضد و نقیض و شایعاتی وجود داره که فاطمه خانوم در ازای وعده هایی مبنی بر افزایش سهمیه شیر روزانه پا به میدون گذاشته!!!) که البته این خبرها که منبع اون خواسته نامش فاش نشه چندان موثق نمی باشد! ...
3 مرداد 1393

بدون شرح...

بدون شرح بدون هیچ جمله ای فقط همین بدون یک کلام  زیاد و کم تو گویی از دوباره زنده گشته ام نگاه می کنم به تو و این تمام زندگیست همین نگاه ...
3 مرداد 1393

واکسن چهار ماهگیم

خواستم از همینجا از چند نفر تشکر کنم... از  جوناس سالک  به خاطر کشف اولین واکسن فلج اطفال! از  رامون- توکسوئید برای کشف واکسن های دیفتیری و کزاز! از تمام مسئولین درمانگاه شهید غفاری شهرک اکباتان از پدر بزرگ و مادر بزرگ عزیزم که خیلی هوام رو داشتن و مدام بهم روحیه می دادن تا با درد و تب ناشی از واکسن مبارزه کنم! و یه تشکر مخصوص از مامان و بابام مخصوصا مامان جونم که تا صبح چشم رو هم نذاشت که مبادا من تبم برسه به 28 درجه... ...
3 مرداد 1393

گل بهارم...

چهار ماه و چند روز گذشت. از شروع پر شتاب سال.  ماه هایی از فصل های گرم سال. و حیاط خانه امسال میزبان غنچه ای زیباست. غنچه ای که هرچند نو رسته است و تازه رسیده اما انگار سال هاست می شناسمش و می خواستمش. و نمی دانم چطور بوده است اینهمه را بی حضور سبزش ندانسته زنده بوده ام و تاب آورده ام. و حالا میهمان ما خود میزبان تمام آرامش ماست... ...
3 مرداد 1393

بخواب کودکم...

بخواب ای کودکم تا صبح راهی نیست خیالت راحت و چشمان نازت گرم به رویت شاخه های نازدار بید به روی بالشی از ابر از ابرهای نرم منم بیدار بالای سرت تا صبح مبادا سایه تاریک کابوسی بیفتد روی خواب کودک زیبا منم بیدار و محو صورتت تا صبح بخواب ای کودکم تا صبح راهی نیست... ...
10 خرداد 1393